واژهی سماء در قرآن
کاربردهاي سما در قرآن
1. ابر
کلمه سما در آياتي که ميآيد به معناي ابر است: «وَأَنْزَلَ مِنَ الْسَّمَاءِ مَاءً»، (6) «وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُم مِنَ السَّماءِ مَاءً» (7) و «فَأَنزَلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً». (8) به قرينه کلمه «ماء» مقصود از سما ابر است؛ زيرا پيدايش ابرها و ريزش آب از آن موجب شکل گرفتن باران و نزول آب است، چنانکه در آيهاي ديگر آمده است: «فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلاَلِهِ»: (9) پس ميبيني که دانههاي باران از لابهلاي آن (ابر) خارج ميشود.2. قسمت بالاي مجاور زمين
خداي متعال در سوره روم ميفرمايد: «اللَّهُ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحَاباً فَيَبْسُطُهُ فِي السَّماءِ كَيْفَ يَشَاءُ وَيَجْعَلُهُ كِسَفاً فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلاَلِهِ»: (10) خداوند همان کسي است که بادها را ميفرستد تا ابرهايي را به حرکت درآورند. سپس آنها را در پهنه آسمان آنگونه که بخواهد ميگستراند. مقصود از «السّماء» که خداوند ابرها را در آن گسترانده است. طبقه بالاي مجاور زمين است که ابر در آن به حرکت در ميآيد؛ زيرا سما در آيه به دليل آنکه فرموده است آن را در آسمان ميگستراند، فضايي خارج از ابرهاست.قرآن کريم بر فضاي بالا که شاخ و برگ درختان به سوي آن قد کشيده است، اطلاق «سماء» کرده و فرموده است: «أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّماءِ»: (11) آيا نديدي که خداوند چگونه گفتار پاک را به درخت پاکيزهاي مثل زده است که ريشهاش ثابت و شاخهاش در آسمان است.
3. کرات بالا و طبقات هفتگانه
خداوند متعال درباره آفرينش آسمان ميفرمايد: «ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّماءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا وَزَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظاً»: (12) سپس به آفرينش آسمان پرداخت در حالي که به صورت دود بود؛ به آن و به زمين دستور داد به وجود آييد، خواه از روي اطاعت و خواه اکراه. آنها گفتند: ما از روي اطاعت ميآييم. در اين هنگام آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز آفريد و در هر آسماني کار آن را وحي کرد و آسمان پايين را با چراغهايي (ستارگان)، زيبايي بخشيديم و حفظ کرديم. جمله «وَهِيَ دُخَانٌ» بيانگر اين است که مقصود از سما آسمان مادي است، چنانکه ذيل آيه بعد قرينه ديگري بر همين معناست که فرموده ما آسمان نزديکتر را با چراغهاي فروزان، يعني ستارگان زينت داديم.اشکال شده است که کلمه «ثمّ» براي تأخير است و دلالت ميکند که آفرينش آسمانها بعد از زمين بوده است؛ در حالي که در آيهاي ديگر بعد از آفرينش آسمانها ميفرمايد: «وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحَاهَا * أَخْرَجَ مِنْهَا مَاءَهَا وَمَرْعَاهَا»: (13) و زمين را بعد از آن گسترش داد و از آن، آب و چراگاهش را بيرون آورد. دو پاسخ به اين اشکال دادهاند:
الف) کلمه «دَحَاهَا» دلالت ميکند که «گسترش» زمين بعد از آفرينش آسمانها بوده است نه خلقت آن، بدينسان که اول زمين آفريده شد بعد آسمان و پس از آفرينش آسمان زمين گسترش يافت. پس هيچگونه تنافي بين اين دو نيست. (14) در پاسخ به اين جواب گفته شده زمين کروي شکل است و گستردن آن به جز آفرينش آن به اين شکل نيست. (15)
ب) کلمه «ثمّ» به معناي تأخير در بيان است. خداوند نخست نعمت زمين و ارزاق و منابع آن را بيان کرده، سپس آفرينش آسمانها را توضيح داده است. در واقع آفرينش آسمانها قبل از آفريدن زمين بوده است؛ اما در مقام ذکر نعمتها بعد از زمين آمده است. قرينه بر اين معنا اين است که عبارت «بَعْدَ ذلِكَ» در سوره نازعات در مقايسه با «ثُمَّ اسْتَوَى» ظهوري قويتر و روشنتر در بعديت آفرينش زمين از آسمان دارد. (16)
نمونه چنين کاربردي را ميتوان در سوره انعام ملاحظه کرد. خداوند پس از آنکه خطاب به پيامبر فرمود: «قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَاحَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ»، (17) داستان موسي را ذکر ميکند و ميفرمايد: «ثُمَّ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ». (18) روشن است کاربرد کلمه «ثمّ» براي ترتيب بياني است نه زماني؛ (19) زيرا کتاب آسماني موسي قبل از آن نازل شده بود. در نتيجه از آيه بالا استفاده ميشود که خداوند در آغاز، آسمان را «دخان» قرار داد و بعد از آن هفت طبقه از آن را آفريد و سپس آسمان پايين را به کواکب و ستارگان آراست. خداوند متعال براي بيان اين طبقات هفتگانه از تعبير «سماء» و «سموات» استفاده کرده است.
در برخي از آيات، سماوات با قيد «سبع» آمده است که به صراحت دلالت بر آسمانهاي هفتگانه دارد، همانند «ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ»، (20) «اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ»، (21) «أَلَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَوَاتٍ طِبَاقاً» (22) و «الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ طِبَاقاً اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ». صفت «طِباق» يا بدين معناست که هر يک از آسمانها طبقهاي فوق طبقه ديگر است يا برگرفته از مطابقت به معناي مشابهت است، بدين لحاظ که همه طبقات در اتقان و استحکام شبيه يکديگرند. (23) گفتني است سما در بسياري از آيات به صورت جمع و بدون قيد آمده است که همين معنا را افاده ميکند، همانند «خَلَقَ السَّماوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا»، (24) «رفع اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّماوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا» (25) و «إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لآيَاتٍ لَأُوْلِي الْأَلْبَابِ». (26)
4. استعاره از عالم غيب
خداوند متعال ميفرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَاسْتَكْبَرُوا عَنْهَا لاَتُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَلاَيَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيَاطِ»: (27) کساني که آيات ما را تکذيب کردند و در برابر آن تکبر ورزيدند، درهاي آسمان براي آنان گشوده نميشود و هيچگاه داخل بهشت نخواهند شد، مگر اينکه شتر از سوراخ سوزن بگذرد.در اينکه مقصود از «لاَتُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ» چيست، بين مفسران اختلاف است. برخي آن را به معناي باز نشدن درهاي آسمان براي بالا رفتن دعا و اعمال کافران دانستهاند. (28) بعضي ديگر آن را به بازنشدن درهاي آسمان براي ورود به بهشت تفسير کردهاند. (29) برخي از روايات نيز آن را ناظر به روح و عمل کافر دانستهاند. در روايتي از پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده است که فرمود: «فيصعدون بها فلايمرُون بها علي ملإ من الملائکة الا قالوا ما هذا الروح الخبيث فيقولون فلان بن فلان با قبح اسمائه التي کان يسمّي بها في الدنيا حتي ينتهي بها الي السماء الدنيا فيستفتح فلا تفتّح له ثمّ قرأ رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) لا تفتح لهم ابواب السماء»: سپس روح کافر را بالا ميبرند و بر هيچ گروهي از ملائکه نميگذرد، مگر آنکه ميگويند: اين روح خبيث از کيست؟ پس به زشتترين نامهايش که در دنيا به آن نام نهاده شده بود، معرفي ميشود و ميگويند او فلان شخص، فرزند فلاني است تا آنکه به آسمان دنيا ميرسد، ميخواهند که درِ آن را براي او بگشايند، اما گشوده نميشود. سپس حضرت اين آيه را قرائت فرمود: براي آنان درهاي آسمان گشوده نميشود. (30)
علامه طباطبايي پس از نقل اين روايت مينويسد: روايت ذکر شده مشهور است و مؤلفان در کتابهاي خود آن را آوردهاند و به همين مضمون نيز رواياتي در منابع شيعي نقل شده که بخشي از آن ذيل آيه 154 بقره ذکر شده است. (31) عياشي در تفسيرش به سند خود از امام باقر (عليهالسلام) درباره فيض روح کافر نقل ميکند: «فاذا اوتي بروحه الي السماء الدنيا اُغلقت منه ابواب السّماء و ذلک قوله تعالي تفتّح لهم ابواب السماء يقول الله ردوّها عليه فمنها خلقناکم و فيها نُعيدکم و منها تخرجکم تارةً اخري»: (32) هنگامي که روح کافر به آسمان پايينتر ميرسد، درهاي آسمان به روي آن بسته ميشود و اين همان کلام الهي است که فرمود براي آنان درهاي آسمان گشوده نميشود. خداوند ميفرمايد: او را به زمين برگردانيد. از زمين شما را آفريديم و در آن دوباره شما را برميگردانيم و از آن مرتبهاي ديگر شما را بيرون ميآوريم.
براساس اين معنا و نيز ديگر احتمالات، مقصود از «السَّماء» در آيه، استعاره از عالم غيب است؛ زيرا باز نشدن درهاي آسمان براي روح و عمل کافر يا باز نشدن براي داخل نشدن به بهشت يا عدم صعود دعاي کافران، همگي با عالم غيب و جهات معنوي مرتبط است.
5. باران
يکي از معاني لغوي سما باران است. مناسبت باران با کلمه سما چنانکه ذکر شد - اين است که باران از آسمان نازل ميشود. در برخي از آيات نيز کلمه سماء به باران تفسير شده است. حضرت هود (عليهالسلام) خطاب به قومش فرمود: «وَيَاقَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُم مِدْرَاراً وَيَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِكُمْ وَلاَ تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِينَ». (33) مفسراني چون ابن عاشور، (34) وهبه زحيلي (35) و طبرسي (36) کلمه سما را به باران تفسير کردهاند.سماء به همين معناست در آيهاي که مناجات و شکوائيه حضرت نوح (عليهالسلام) را بيان ميکند: «وَيَاقَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُم مِدْرَاراً». البته برخي از مفسران همانند زمخشري (37) و علامه طباطبايي (38) اين احتمال را نيز دادهاند که سما به معناي ابر باشد، ضمن اشاره به اينکه معناي باران نيز استعمالي فراگير دارد. (39)
پينوشتها:
1. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغة؛ ج 3، ص 98.
2. طلاق: 12.
3. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 427.
4. خليل بن احمد فراهيدي؛ ترتيب کتاب العين؛ ج 2، ص 861.
5. احمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ص 290.
6. بقره: 22.
7. انفال: 11.
8. لقمان: 10.
9. روم: 48.
10. همان.
11. ابراهيم: 24.
12. فصلت: 11-12
13. نازعات: 30-31.
14. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 9 و 10، ص 8.
15. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 17، ص 365.
16. همان.
17. انعام: 151.
18. همان، 154.
19. محمود آلوسي؛ روح المعاني؛ ج 3، جزء 24، ص 165.
20. بقره: 29.
21. طلاق: 12.
22. نوح: 15.
23. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 9 و 10، ص 484.
24. لقمان: 10.
25. رعد: 2.
26. آل عمران: 190.
27. اعراف: 40.
28. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان؛ ج 4، ص 400.
29. همان.
30. جلالالدين سيوطي؛ الدرالمنثور؛ ج 3، ص 454.
31. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 8، ص 138.
32. سيدهاشم بحراني؛ تفسير البرهان؛ ج 2، ص 542.
33. هود: 52.
34. ابن عاشور؛ التحرير و التنوير؛ ج 11، ص 287.
35. وهبه زحيلي؛ التفسير المنير؛ ج 12، ص 87.
36. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 5 و 6، ص 258.
37. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 4، ص 617.
38. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 10، ص 299.
39. همان.
منبعمقاله: کوثري، عباس؛ (1394)، فرهنگنامه تحليلي وجوه و نظائر در قرآن (جلد دوم)، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، معاونت پژوهشي، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}